دلم میخواست میتونستم دستشو بگیرم و ببرمش با خودم.
ماه آبی زندگیمو ببرم جایی که فقط بتونم خودم ببینمش و خودم ازش لذت ببرم. اما اینا همش خیاله. آخه چطور میشه ماه آبی به اون زیبایی و درخشندگی و بزرگی رو از چشم بقیه پنهان کرد؟ کاش میش...!!!!

اون بالا توی طاق آسمون نشسته و حواسش به تو نیس که چجوری داری روی این زمین لعنتی جون میدی واسه یه نگاه. اون تو رو نمیبینه ن بخاطر اینکه سنگدله، بخاطر اینکه اون انقدر بزرگه و تو انقدر کوچیکی که به چشم نمیای.
اونجاس که میفهمی هرچقدر هم که عاشق ماه آبی باشی اما نمیتونی منکر این بشی که ماه دلت قرمزه. ماه قرمزی که تصور دوست داشتنش هم برای دیگران غیر ممکن و ترسناکه.
ماه قرمز یه ویژگی خاص داره، اونم اینکه آدما دلشون که میگیره و غمگین میشن خودشونو مثل اون میبینن و درداشونو مثل همون ماه قرمز، قرمز و خونین . اما بعد اینکه حال بدشون تموم میشه. بازم این ماه قرمزه که تنها میشه و تنها... .
ازین لحاظ منو ماه قرمز خیلی شبیه به همیم. آخه تصور بودنمون واسه بقیه غیر ممکنه